
کیفیت کتاب : ناموجود
تعداد موجود در انبار: ناموجود
تایید کیفیت توسط ریباکس
ارسال از انبار ریباکس
قیمت ریباکس :
ناموجود
سایر کیفیت های موجود :
معرفی کتاب صبحانه در تیفانی
و این کار را هم کردم، گرچه اصلا دلم نمی خواست. اما راستش شجاعت آن را نداشتم که نامه را سر به نیست کنم یا اراده ی این را که اگر هالی با ترس و لرز پرسید آیا خیلی اتفاقی خبری از ژوزه دارم یا نه، نامه را در جیبم نگه دارم و به او ندهم. این اتفاق صبح دو روز بعد افتاد. من کنار تختش در اتاقی که بوی گند ید و لگن دستشویی می داد نشسته بودم اتاق بیمارستان. از شب بازداشتش آن جا بود. وقتی آرام وارد اتاق شدم و با یک باکس سیگار پیکایون و یک حلقه گل بنفشه ی نوبر پاییز پاورچین به طرفش رفتم، من را دید: «عزیزم، بچه ام افتاد.» به نظر دوازده ساله می آمد: موی وانیلی رنگ پریده اش را پشت سرش بسته بود و چشم هایش، استثنائا بدون عینک دودی، مثل آب باران شفاف بودند. آدم نمی توانست باور کند آنقدر مریض است...
