
تایید کیفیت توسط ریباکس!
رمان ایرانی
رمان
عاشقانه
معرفی کتاب دردانهی عشق
با صدای مادر كه بالای سرم نشسته بود و صدایم میكرد بیدار شدم. سلام كردم و خودم را از تخت بالا كشیدم. مادر سلامم را با خوشرویی جواب داد و گفت: - بلند شو عزیزم، مگه دانشگاه نداری؟ با چشمانی كه هنوز مست خواب بود، گفتم: - چرا، مگه ساعت چنده؟ نگاهی به ساعت انداخت و گفت: - از هشت گذشته. بلند شو مادر، دیرت میشه ها، هنوز صبونَم نخوردی. سری تكان دادم و گفتم: - باشه، الان بلند میشم. با رفتن مادر پتو را روی صورتم كشیدم و چشمانم را بستم. اصلاً دلم نمیخواست رختخوابم را ترك كنم. هنوز میل زیادی به خواب داشتم ولی با یادآوری زمان و ساعت ناچار بلند شدم. مدتی بیهدف كنار پنجرهی اتاق ایستادم و به حیاط بزرگ خانه نگاه كردم، تمام برگهای درختان ریخته بود و درختها مدتی بود كه به خواب زمستانی فرورفته بودند. محو تماشای حیاط بودم كه صدای مادر از پایین آمد: - آیدا دیرت شد، زود باش.
کتاب های مشابه
کتاب های دیگر از این ناشر
ارسال نظر برای کتاب دردانهی عشق
پاسخ به
0 نظر
اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت میکنید!
نظر خود را درباره این کتاب بنویسید!
نظر شما بعد از تایید نمایش داده خواهد شد.