روانشناسی

راز شاد زیستن

کتاب راز شاد زیستن نوشته اندرو متیوزبرچسب

راز شاد زیستن

انتخاب کیفیت کتاب
خوانده نشده و یا با احتیاط خوانده شده
عدم / حداقل مصرف شدگی
دوستدار محیط زیست
بدون خط خوردگی و یا هرگونه یادداشت شدگی
مناسب برای هدیه دادن
تعداد موجود در انبار : ۱ عدد
قیمت نو این کتاب :

۱۱۹٬۰۰۰ تومان!

تایید کیفیت توسط ریباکس!

۷۷٬۵۰۰ تومان
کیفیت : در حد نو
#پرفروش
#خودپروری

معرفی کتاب

راز شاد زیستن

بیایید در آغاز به کار ذهن نگاهی بیندازیم. آیا وقتی از خیابان عبور می‌کنیم، باید به تک‌تک قدم‌های خود توجه داشته باشیم؟ آیا وقتی غذا می‌خوریم، باید برای هضم آن، کاری انجام دهیم؟ آیا وقتی در خواب هستیم، باید نگران ادامه‌ی تنفس خود باشیم؟ حقیقت این است که ما هیچ‌یک از این کارها را با ذهن هوشیار خود انجام نمی‌دهیم. ذهن انسان را می‌توان به کوه یخی تشبیه کرد که بخش قابل رویت آن همان ضمیر هوشیار و بخش بسیار بزرگتر و پنهان آن، ضمیر ناهوشیار ماست. ضمیر ناهوشیار، مسئول بخش بزرگی از پیامدها و مسبب همه‌ی تکرارها در زندگی انسان است. بسیاری از ما واجد الگوهای عود‌کننده هستیم؛ بدین معنا که تجربه‌ها یا رفتارهای کهنه، مرتب در زندگی ما تکرار می‌شوند. به‌عنوان مثال شخصی را درنظر بگیرید که همیشه با تأخیر به قرار‌های خود می‌رسد. خود من یک همبازی تنیس داشتم که همیشه تاخیر داشت. ما صبح دوشنبه‌ی هر هفته رأس ساعت هفت در هیلتون تنیس بازی می‌کردیم و من مطمئن بودم که همیشه حوالی ساعت هفت‌وربع سروکله‌اش پیدا می‌شود؛ البته همیشه برای تأخیرهایش انواع و اقسام بهانه‌ها را داشت: پسرم راکتم را گرفته بود و زیر تختش گذاشته بود.» هفته‌ی بعد همان اتفاق دوباره تکرار می‌شد و این بار او ساعت هفت‌و‌نیم از راه می‌رسید و بهانه‌اش این بود: «یک لنگه‌ی کفشم را گم کرده بودم» و هفته‌ی بعد سر ساعت هفت‌وربع: «ماهی قرمز مریض بود و بچه گریه می‌کرد.» و بهانه‌های دیگر: باطری ماشین خالی شده بود، برق قطع بود، سوییچم گم شده بود، لباس تنیسم توی ماشین لباسشویی جا مانده بود و... بالاخره روزی به او گفتم: «بیا قراری بگذاریم. از حالا به بعد به ازاء هر دقیقه تأخیر باید صد تومان به من بدهی.» فردای آن روز کتفش ضربه خورد و از آن روز به بعد دیگر با هم بازی نکردیم! دوست من فکر می‌کرد تأخیر را بر طالع او نوشته‌اند. او هوشیارانه قصد دیر کردن نداشت، اما در ضمیر ناهوشیارش برنامه‌ای وجود داشت که به او می‌گفت: «تو همیشه عقب می‌مانی» و همان برنامه، زندگی‌اش را هدایت می‌کرد. اگر او تصادفی روزی به‌موقع بیدار می‌شد و برای سر وقت رسیدن هم وقت کافی داشت، این برنامه‌ی درونی به او کمک می‌کرد تا درختی سر راهش سبز شود یا راه عجیب‌وغریبی برای گم شدن پیدا کند؛ آن‌وقت نفس عمیقی می‌کشید و می‌گفت: می‌دانستم! همیشه همین‌طور است. من هیچ‌وقت نمی‌توانم سر وقت برسم. فروشگاه اینترنتی 30بوک

کتاب های مشابه

مشاهده همه

کتاب های دیگر از این ناشر

مشاهده همه
نظرات

0 نظر

نظری وجود ندارد

اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت میکنید!

نظر خود را درباره این کتاب بنویسید!

نظر شما بعد از تایید نمایش داده خواهد شد.