زندگی در جزیره ی «سانلاگیتا» سخت است. در غرب این جزیره، کوهستانی بی رحم قرار دارد که ممکن است هر لحظه ریزش کند و تمام دهکده را به زیر خاک ببرد. در شمال نیز یک مه خطرناک، دریانوردانی را می بلعد که برای پیدا کردن سرزمینی مهربان تر، جرئت می کنند به آن وارد شوند. و آینده چه چیزی می تواند برای دخترهای جوان داشته باشد؟ فقط کار و زحمت بیشتر و بیشتر. وقتی مادر «لالانی» به شدت مریض می شود، «لالانی» دوازده ساله وظیفه ای غیرممکن را در مقابل خود می بیند: او باید «سانلاگیتا» را ترک کند و گنجینه ی کوهی افسانه ای به نام «کوه ایسا» را بیابد که در شمال واقع شده است. اما تعداد زیادی از مردان و پسران تا کنون در همین مسیر جان داده اند—پس چگونه ممکن است که یک دختر کم سن و سال از چالش های حماسی این مأموریت جان به در ببرد؟ علاوه بر این، «لالانی» چگونه می تواند بدون بهترین دوستش، «ویدا»، به موفقیت برسد؟