بیگانه نوشته آلبر کامو داستانی فلسفی درباره مردی بی‌عاطفه به نام مورسو است. مضمون اصلی کتاب فلسفه ابزود است و زندگی در جهانی پوچ و بی‌عاطفه را به‌تصویر می‌کشد.

در ابتدای کتاب مورسو تلگرافی با مضمون مرگ مادرش دریافت می‌کند:

امروز مامان مرد، شاید هم دیروز.

اما مورسو واکنشی متفاوت نشان می‌دهد.

خلاصه داستان بیگانه اثر آلبر کامو

داستان کتاب «بیگانه» حول محور مورسو، مردی بی‌احساس و غیرمتعهد، می‌چرخد که زندگی‌اش را به صورت روزمره و بدون هیچ گونه وابستگی عاطفی می‌گذراند. مورسو نسبت به مرگ مادرش هیچ واکنشی نشان نمی‌دهد و عوامل فیزیکی نسبت به عوامل عاطفی تاثیر بیش‌تری روی او دارند. این واکنش متفاوت تا جایی پیش می‌رود که مورسو را به زندان می‌کشاند. کتاب به دو بخش قبل و بعد از زندان مورسو تقسیم می‌شود.

بخش اول کتاب بیگانه

بخش اول داستان با خبر مرگ مادر مورسو آغاز می‌شود. او به طور عادی و بدون نشان دادن هیچ گونه غم و اندوهی به مراسم خاکسپاری می‌رود. پس از مراسم، زندگی عادی خود را ادامه می‌دهد و به کار و سرگرمی‌هایش می‌پردازد.

بخش دوم کتاب بیگانه

در بخش دوم، مورسو به دلیل قتلی که در درگیری با مردی مرتکب شده، درگیر پرونده قضائی می‌شود. او به دلیل بی‌احساسی و رفتار غیرعادی‌اش در طول محاکمه و زندگی شخصی، به عنوان فردی غیرعادی و تهدیدکننده مورد قضاوت قرار می‌گیرد. محاکمه‌اش بیشتر بر روی شخصیت و رفتار او تمرکز دارد تا بر روی جرم واقعی.

درون‌مایه کتاب بیگانه اثر آلبر کامو

پوچی و ابزوردیسم:

داستان «بیگانه» به فلسفه ابزوردیسم می‌پردازد که معتقد است زندگی فاقد معنای ذاتی است و انسان‌ها باید با این واقعیت روبرو شوند و خود معنای جدیدی بسازند. رفتار غیرعادی مورسو و عدم احساسات او نمایانگر این فلسفه است و پوچی انسان مدرن را نشان می‌دهد.

آگنوستیک‌پذیری:

مورسو به نوعی نماینده‌ای از بی‌تفاوتی نسبت به ارزش‌ها و اصول اجتماعی و اخلاقی است و این مسئله در بررسی جامعه و نظام قضائی نیز مورد توجه قرار می‌گیرد.

تنهایی و بیگانگی:

مورسو به عنوان یک شخصیت بیگانه به طور مداوم در جامعه‌ای که به او تعلق ندارد، احساس تنهایی می‌کند. این بیگانگی و جدایی از جامعه به عنوان یکی از جنبه‌های مهم داستان بررسی می‌شود.

مفهوم مرگ:

کتاب به بررسی مفهوم مرگ و تأثیر آن بر زندگی انسان می‌پردازد. مرگ، به‌ویژه در پایان داستان، موضوعی مرکزی است و به‌عنوان یک واقعیت غیرقابل تغییر که به زندگی بی‌معنا و ابزورد عمق می‌بخشد، مورد بررسی قرار می‌گیرد. مورسو با بی‌احساسی و عدم ترس از مرگ، این مفهوم را به چالش می‌کشد.

انتقاد از هنجارهای اجتماعی و قضائی:

مورسو به دلیل رفتار و نگرش‌های غیرعادی‌اش، تحت قضاوت اجتماعی و قانونی قرار می‌گیرد. این کتاب به نقد نظام‌های اجتماعی و قضائی می‌پردازد و به تحلیل چگونگی قضاوت و برخورد جامعه با کسانی که به هنجارها و اصول آن پایبند نیستند، می‌پردازد.

معنا و هویت شخصی:

یکی دیگر از مضامین مهم کتاب، بررسی جستجو برای معنا و هویت شخصی در زندگی است. مورسو به دلیل عدم جستجو برای معنا و هویت، به فردی بی‌عاطفه و بی‌توجه به زندگی و روابط تبدیل شده است. داستان نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها ممکن است در جستجوی هویت و معنای خود، با مشکلات و تضادهای درونی مواجه شوند.

تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی:

کتاب به بررسی تفاوت‌های فرهنگی و اجتماعی و تأثیر آن‌ها بر فرد و جامعه می‌پردازد. رفتار غیرمعمول مورسو و عدم تطابق او با هنجارهای اجتماعی به‌خوبی تفاوت‌های فرهنگی و تأثیر آن‌ها بر روی فرد را به تصویر می‌کشد.

این مضامین در «بیگانه» به‌طور مؤثر و عمیق بررسی شده‌اند و به نقد و تحلیل وضعیت انسان در دنیای مدرن کمک می‌کنند.

تحلیل و اهمیت کتاب بیگانه

رمان «بیگانه» به دلیل ارائه تصویری نوین از شخصیت‌های ضدقهرمان و بررسی عمیق فلسفه ابزوردیسم، تأثیر زیادی بر ادبیات و فلسفه مدرن داشته است. داستان به خوبی نشان می‌دهد که چگونه جامعه ممکن است با کسانی که از اصول و هنجارهای آن پیروی نمی‌کنند، برخورد کند و به تحلیل پیچیدگی‌های انسانی و اجتماعی می‌پردازد. این اثر به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار آلبر کامو و همچنین ادبیات مدرن به شمار می‌آید.

بخش‌هایی از کتاب بیگانه اثر آلبر کامو:

هیچ‌چیز، هیچ‌چیز اهمیت نداشت و من خوب می‌دانستم چرا، او هم می‌دانست چرا. در تمام این زندگیِ پوچی که سر کرده بودم، از آن تهِ تهِ آینده‌ام، از آن سر سال‌هایی که هنوز نیامده بودند، همیشه یک نَفَس تیره به‌طرفم می‌آمد، نَفَس تیره‌ای که سر راهش هر چیزی را که آن موقع به من وعده می‌دادند بی‌تفاوت می‌کرد، وعده‌هایی برای سال‌هایی که هیچ واقعی‌تر از سال‌هایی نبودند که همین حالا زندگی‌شان می‌کردم. مرگ آدم‌های دیگر یا محبت مادر چه اهمیتی برای من داشت. خدای او، زندگی‌هایی که آدم‌ها انتخاب می‌کنند، یا سرنوشتی که برای خودشان رقم می‌زنند چه اهمیتی برای من داشت، وقتی که برای من مسلم بود که همه‌مان همان سرنوشت را داریم، من و میلیاردها آدم‌های بهتر دیگر، که مثل خود او می‌گفتند برادر من هستند. نمی‌توانست بفهمد. او هم یک روز محکوم می‌شد. چه اهمیتی داشت اگر او هم متهم به قتل می‌شد و بعد چون سر خاک مادرش گریه نکرده بود، اعدام می‌شد؟