افسانه شیدایی

دختری که دچار سوختگی از ناحیه‌ی دست و صورت است در بیمارستانی بستری است. او خود را شیدا معرفی و داستان زندگی‌اش را برای پرستارش، خانم همتی، بازگو می‌کند؛ شیدا دختری خودسر و دل‌بسته‌ی پسری با نام "شهاب" است. از طرفی شهاب نامزد دارد و با وجود مشکلاتی که شیدا بر سر راه آن‌ها قرار می‌دهد با وی ازدواج می‌کند.

شیدا زمانی که خود را شکست‌خورده می‌بیند تصمیم می‌گیرد تا فراز، نامزد خواهرش و دوست صمیمی شهاب را شیفته‌ی خویش کند تا از این طریق به شهاب نزدیک شود، او در کار موفق می‌شود و سرانجام با بر هم زدن نامزدی خواهرش، با فراز ازدواج می‌کند. پس از این ماجرا خانواده‌اش او را طرد می‌کنند و مریم دچار بیماری شیزوفرنی می‌شود. مدتی بعد فراز متوجه رابطه‌ی شیدا با شهاب شده و از او جدا می‌شود.

طی اتفاقاتی شیدا در حادثه‌ی آتش‌سوزی دچار سوختگی و به بیمارستان منتقل می‌شود. خانم همتی پس از این ماجرا روز بعد متوجه می‌شود که شیدا در بیمارستان خودکشی کرده است. او با خواهر شیدا قرار ملاقات می‌گذارد اما او ادعا می‌کند که شیدا است و آن که خودکشی کرده خواهرش، مریم بوده است. پرستار در نهایت تعجب درمی‌یابد که تمام این مدت مریم به علت بیماری روانی خود را شیدا معرفی می‌کرده و ماجرا را اغراق‌آمیز برای او بازگو کرده است.