
کیفیت کتاب : ناموجود
تعداد موجود در انبار: ناموجود
تایید کیفیت توسط ریباکس
ارسال از انبار ریباکس
قیمت ریباکس :
ناموجود
سایر کیفیت های موجود :
معرفی کتاب به سمت پرواز
بیمارستان نظامی صلاحالدین تکریت مانند یک زندان تجهیز شده بود. بیمارستان راهرویی بلند داشت و اتاقهایی با سه تا چهار تخت بیمارستانی. روی هر تخت دو مریض و کف بعضی از اتاقها هم بیمارانی خوابیده بودند. خبری از پزشک و معاینه و کارهای اولیه برای مریضان نبود. بعد از تعویض لباس و خوردن چند لقمه نان، سراغِ دستشویی را گرفتم، یکی از بچهها زیر بازویم را گرفت و به من کمک کرد. بعد از مدتها برای اولین بار بود که تصویرم را در آینه میدیدم؛ خودم از چهرهام ترسیدم! باورم نمیشد اینکه از آینه به من نگاه میکند، خودم هستم! چشمهایی به گودی نشسته، گونههایی بیرون زده و صورتی تکیده در قاب کلاه دستبافتی که برادر نازنینم رحمدل اعتمادیان از نخ پتوها برایم بافته و روی سرم گذاشته بود، چهرهام را وحشتناکتر نشان میداد!
