کتاب نهم نوامبر نوشته کالین هوور درباره دختری به اسم فالون است که با پدر خود رابطه خوبی ندارد، چون پدرش روابط متعددی با زن‌ها دارد و فالون با وجود خشم و مخالفتش سعی می‌کند، ارتباط با پدرش را حفظ کند. یک روز با پدرش در رستورانی در حال مشاجره‌اند که پسری کنار فالون می‌نشیند و خودش را به‌عنوان دوست‌پسر او معرفی می‌کند. فالون او را نمی‌شناسد، اما در این بازی همراه می‌شود و...

خلاصه کتاب نهم نوامبر نوشته کالین هوور

یک داستان عاشقانه از کالین هوور

کتاب "نهم نوامبر" داستان فالون و بن را روایت می‌کند که هر سال در تاریخ نهم نوامبر به مدت پنج سال با یکدیگر ملاقات می‌کنند. این ملاقات‌ها به تدریج تغییرات عمده‌ای را در زندگی و روابط آن‌ها به وجود می‌آورد. نویسنده با استفاده از تکنیک‌های روایت غیرخطی، داستانی را ارائه می‌دهد که به خوبی پیچیدگی‌های عشق و روابط انسانی را به تصویر می‌کشد.

بعد از این‌که بن کنار فالون می‌نشیند و فالون در بازی او شریک می‌شود، آن‌ها یک روز را کنار هم سپری می‌کنند. بن رمان‌نویسی است که از فالون می‌خواهد منبع الهام رمان جدیدش باشد. به همین دلیل با هم عهد می‌کنند که نهم نوامبر هر سال در همان رستوران با هم ملاقات کنند. این ملاقات‌ها رفته‌رفته ارتباط بین آن‌ها را عمیق می‌کند. تا این‌که در یکی از نهم نوامبرها، بن سر قرار حاضر نمی‌شود و همین مسئله باعث می‌شود فاولن به رازهای بن پی ببرد.

تاثیر عشق بر زندگی فالون در کتاب نهم نوامبر

صورت فالون در کودکی بر اثر سانحه‌ای دچار نقص شده. ارتباط او با بن باعث می‌شود دوباره اعتمادبه‌نفس خود را به‌دست آورد و روی اهدافش متمرکز شود. درواقع رفته‌رفته هردوی آن‌ها منبع الهامی برای هم در زندگی می‌شوند.

ساختار داستان نهم نوامبر نوشته کالین هوور

داستان کتاب از طریق چندین سال و دیدگاه‌های مختلف روایت می‌شود که این ساختار به کتاب ابعاد مختلفی می‌بخشد. هر فصل جدید با نگاهی تازه به شخصیت‌ها و روابط آن‌ها پرداخته و خواننده را به عمق احساسات و چالش‌های آن‌ها می‌برد.

شخصیت‌پردازی عمیق و واقع‌گرایانه کتاب نهم نوامبر نوشته کالین هوور

کالین هوور در این کتاب به خوبی شخصیت‌ها را توسعه داده و به آن‌ها عمق عاطفی بخشیده است. فالون و بن با پیچیدگی‌های روانی و عاطفی خود، داستانی واقعی و قابل درک را به وجود می‌آورند. کالین هوور در کتاب نهم نوامبر، یک بار دیگر تاثیر کودکی بر زندگی انسان را روایت می‌کند. جایی که فالون در انتخاب شریک‌های عاطفی دچار خطا می‌شود و الگوی انتخاب‌هایش بخاطر آسیب‌های کودکی اوست، به ما نشان می‌دهد که در ساختن شخصیت‌های واقع‌گرایانه چه تبحری دارد.

کتاب نهم نوامبر نوشته کالین هوور برای چه افرادی مناسب است؟

اگر به دنبال یک داستان عاشقانه عمیق و احساسی هستید که با تکنیک‌های نوین روایت و شخصیت‌پردازی قوی همراه باشد، "نهم نوامبر" بهترین انتخاب برای شماست. این کتاب نه تنها یک داستان عاشقانه جذاب است بلکه به بررسی عمیق‌ترین احساسات انسانی و چالش‌های آن‌ها می‌پردازد.

در بخش‌هایی از کتاب نهم نوامبر می‌خوانیم:

-مردی‌که توی غرفه پشت سرِ پدرم نشسته بود، از جاش بلند می‌شه و حواسمو به کل پرت می‌کنه. سعی می‌کنم قبل از این‌که به سمت ما برگرده موهامو بریزم روی صورتم، ولی دیگه خیلی دیره. اون دوباره بهم خیره شده.

لبخندی که قبلا بهم زده بود هنوزم روی صورتش جا خوش کرده، اما این بار نگاهمو ازش نمی‌گیرم. در واقع، اون داره میاد سمت غرفه ما و من نمی‌تونم نگاهمو از نگاهش بگیرم. قبل از این‌که بتونم واکنشی نشون بدم، میاد و کنارم روی نیمکت می‌شینه.

خدایا. داره چی‌کار می‌کنه؟

می‌گه: «عزیزم، ببخشید دیر کردم» و دستشو دور شونه‌هام می‌پیچه.

اون الان بهم گفت عزیزم؟ یه آدم غریبه همین الآن دستشو گذاشت روی شونه‌هام و بهم گفت عزیزم.

این‌جا چه خبره؟

به پدرم نگاه می‌کنم و با خودم فکر می‌کنم این اتفاق یه جورایی زیرِ سر اونه، اما اونم داره با سردرگمی بیشتری به غریبه‌ای که کنارم نشسته نگاه می‌کنه.

وقتی احساس می‌کنم لبای مرد غریبه موهامو لمس می‌کنه، بدنم زیر بازوی مردونه‌اش از تعجب خشک می‌شه.

زیر لب می‌گه: لعنت به ترافیک لس‌آنجلس.

یه آدم غریبه همین الآن موهامو بوسید.

این‌جا واقعآ چه خبره؟

مرد غریبه دستشو به سمت پدرم می‌گیره و می‌گه: «من بِن هستم. بنتون جیمز کسلِر. دوست‌پسر دخترتون.

دوست‌پسر... چی؟

پدرم باهاش دست می‌ده. مطمئنم دهنم ناخودآگاه از تعجب باز مونده، برای همین بلافاصله می‌بندمش. نمی‌خوام بابام بفهمه این مردو به هیچ وجه نمی‌شناسم و البته نمی‌خوام این آقای بنتون فکر کنه اون‌قدر از توجهش خوشم اومده که فکم از تعجب داره زمینو لمس می‌کنه. فقط این‌طوری بهش نگاه می‌کنم، چون... خب... چون معلومه که این غریبه یه دیوونه به تمام معناست.

بن دست پدرمو رها می‌کنه و راحت به پشتی نیمکت تکیه می‌ده. بعد آروم چشمکی بهم میزنه و کمی نزدیک می‌شه و دهنشو اون‌قدر به گوشم نزدیک می‌کنه که هر آن ممکنه ازم مشت بخوره.

آروم توی گوشم زمزمه می‌کنه: «فقط باهام هماهنگ باش.» بعد همون طور که هنوز داره لبخند می‌زنه، عقب می‌شینه.

فقط باهام هماهنگ باش؟

این‌جا چه خبره؟ کلاس خصوصی بداهه‌گویی؟