خانم سلیمی که زنی خوش اخلاق بود، جلوی تختۀ سیاه ایستاد و رو به بچه ها گفت: «دخترهای گلم! خب دقت کنید. می دونید این روزها توی کاشان و شهر قمصر فصل گلابگیریه. قصد داریم سه شنبۀ همین هفته تعدادی از بچه های کلاس چهارم و پنجم رو ببریم اردوی کاشان، اما فقط به اندازۀ یک اتوبوس جا داریم. بنابراین دو تا شرط گذاشتیم...» خبر خوش مسافرت بچه ها را هم هیجان زده هم نگران کرد. این اثر ماجرای اردو رفتن فرشته و یاسمن دو دوست صمیمی است که هرطور شده می خواهند با هم به اردو بروند. ولی یکی از دوستان شرط لازم را ندارد و ماجراهای جالب و آموزنده ای برای شان اتفاق می افتد که دو دوست را گاهی به هم نزدیک و گاهی از هم دور می کند و لذت رفتن به سفر را گاهی تلخ و گاهی شیرین می کند.