کتاب اگر حقیقت این باشد

هر نويسنده اي ممكنه داستان زندگيش رو برای خودش هزاران بار مرور كنه و دلش بخواد يه جور ديگه اون رو به رشته تحریر در بیاره، ولي اينكه ديگران چه طور قضاوتش می کنن و کدوم نوع زندگیش و باور می کنن خیلی رو زندگی یکی از دو زن شخصیت اصلی این کتاب موثر بود.  اینکه از ابتدای داستان فرض بر گناه کار بودن یک نفر گذاشته شد ولی آخر داستان هرچی که می بافتیم پنبه میشد و شخص خاطی اعتراف می کرد گناه کار نیست تاثیر به سزایی در جذاب شدن داستان داشت. حتی می تونم بگم که شوکه کننده بود البته از نظر نویسنده ای که تحت هر شرایطی به وجدان برای شخصیت های داستان معتقده این ایراد و می تونم بگیرم که اگر قرار بر این بود که من پایان داستان رو به رشته تحریر در بیارم با این که اعترافات به بی گناهی شخصیت بد داستان بعد از مرگش پیدا میشه، اما در هر صورت بیگناهی این شخص رو علنی می کردم، چون با پنهان کردن مدارک بی گناهی شخصیت سیاه داستان، شخصیت خوب و سفید هم  زیر سوال میره و متاسفانه چنین حسی رو  القا می کنه که برای داشتن یک زندگی خوب و رویایی، باید وجدان و حقیقت رو فروخت و زیر پا گذاشت.  در هر حال با این شرایط هم هنوز می تونم تاکید کنم که داستان بسیار مسحور کننده بود، ایرادات زیاد به چشم نمیومدن و حتی یک لحظه هم نمیشد صفحات رو ورق نزد و پیش نرفت. 

کتابی جنایی و رمزالود که یه لحظه نمیشه کتاب رو زمین گذاشت فضایی ترسناک با کنجکاوی زیاد خودم از ساعت 11 صبح تا 5 عصر کتاب رو بکوب خوندم خیلی لذت بردم🥰